Persianblog - roozegarr.persianblog.ir - نوشته های من

Latest News:

قسمت یکصد و سیزدهم ترمه... 24 Jul 2013 | 10:07 pm

به وضوح صدای ضربه های ممتدی که به در سوئیتش می خورد را می شنید اما گویا هنوز در خواب سنگینی که ناخودآگاه در آن فرو رفته بود، دست و پا می زد! بالاخره در حالی که اصلا تعادل نداشت و به سختی قدم برمی داشت...

یکصد و دوازدهمین قسمت ترمه... 16 Jul 2013 | 12:42 am

می خوام ترمه رو تموم کنم شاید خیلی زودتر از اینا باید تموم می شد، قبل از اینکه... اما ماهی رو هر موقع از آب بگیری تازه س... از این به بعد تند تند هر چند خطی که بشه می نویسم و همون چند خطو آپ می کنم ...

صد و یازدهمین قسمت ترمه 12 Nov 2012 | 10:37 am

دل بیقرارش به مراتب بیشتر از چشمان خسته اش می سوخت... تا روشن شدن هوا چندین و چند بار به گوشی همسرش زنگ زده اما جوابی نگرفته بود! نگران و مضطرب بود و تنها چاره ای که به ذهنش رسید، تماس گرفتن با امید و...

(بدون عنوان) 28 Oct 2012 | 06:01 pm

برملا شدن خبر رفتن رویا و همسرش به شیراز چنان آشوبی در منزل سالار خان بپا کرد که حتی از امید و زبان چرب او هم کاری برنیامد! داد و قالی که امیرسالار پس از شنیدن این ماجرا به راه انداخت باعث شد که پدربز...

فراخوان جشنواره ادبیات داستانی مسیر بیداری 26 Jul 2012 | 05:55 pm

سازمان بسیج هنرمندان تهران بزرگ برگزار می کند: دومین جشنواره ی ادبیات داستانی مسیر بیداری ویژه ی سال 1391 مقدمه: دمیدن روح تعهد در کالبد انسانها همان هنری ست که بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی ایران ا...

یکصد و نهمین قسمت ترمه تقدیم به دوست و برادر گلم مسعود عزیز 14 Jul 2012 | 04:04 pm

سبزترین خاطرات از آن کسانیست که در ذهنمان صادقانه دوستشان داریم... مسعود عزیز، زادروزت شیرین، پر عشق و نورآفرین باد قهقهه هایی آسمانی و آرامش زلال زندگی را برایت آرزو دارم... اولین باری که امیرس...

یکصد و هشتمین قسمت ترمه 21 May 2012 | 02:32 am

آن روز صبح بهار والا مطمئن تر از هر زمان دیگر با خیالی راحت پشت میز اتاقش نشست و با شنیدن صدای اولین زنگ تلفن دفترش "بسم الله" گویان گوشی را برداشت. صدای منشی مخصوصش که به تازگی و با سفارش ویژه ی پدرب...

امروز یا فردا 19 Mar 2012 | 06:42 pm

امروز یا فردا, زمینی که نباشی, پر خواهی کشید, تا عمق آبی, تا آسمان ! زمینی که نباشی, نامت می شود چیزی حوالی پدر, همو که نفس هایش نسیم مهر بود, و نوازشش رود روحی زلال ! زمینی که نباشی, پدر را تا ابد مع...

یکصد و هفتمین قسمت ترمه ... 30 Jan 2012 | 08:35 pm

حس و حال خوشی نداشت، دلشوره ی توام با عذاب وجدان روز و شبش را یکرنگ کرده بود. می ترسید و از این ترس ازار دهنده که تمام وجودش را در بر گرفته بود کلامی بر لب نمی آورد. تصور اینکه اگر مادر پیرش از همدستی...

یکصد وششمین قسمت ترمه... 7 Nov 2011 | 03:23 am

ترمه بدون هیچ کم و کاستی تمام حرفهای دیبا را برای پلیس بازگو کرد و به آن ها اطمینان داد که       دیبا صد در صد با آنها همکاری خواهد کرد. دیبا دختری بی پناه بود که از رفتار و ظلم برادرانش به ت...

Recently parsed news:

Recent searches: