Blogfa - royaye-maah.blogfa.com - آزادی در پیراهن

Latest News:

شعري از بهرنگ 22 May 2012 | 08:20 am

حالا که سر دردِ نبودنت باز در این قحطیِ عاشقانه ها سراغم آمده است من "قرص" ماهت را کجا گیر بیا‌ورم خدا داند!! راستش را بگو باز پشتِ کدام ابرِ بهانه پنهانی‌؟! (بهرنگ قاسمی)

Untitled 26 Dec 2011 | 02:05 am

گلویم رسوبِ کلمه‌هایِ مانده حال این روزهایم، حالِ مینای كنعان است. همانقدر وابستگی، همانقدر دل کندن، همانقدر دور و غریب، همانقدر آشنا، همانقدر بلاتکلیف وسردرگم

پيدای ات شود 6 Dec 2011 | 06:41 am

کافه کتاب دارم.نه از انها که بیشترش کافه است ها،از ان ها که سرتاسر دیوار هایش پوشیده از قفسه های چوبی کتاب است و چند تا میز گرد نقلی هم این گوشه ان گوشه اش هست،موسیقی هست و یک عالمه فیگور از نویسنده ه...

به بعضي ها 26 Nov 2011 | 03:07 am

یادمان باشد کتابی ننویسیم و یا اگر نوشتیم اسم کوتاه و ساده ای برای آن انتخاب کنیم. باید فکر دانش آموزان آینده ی این مرز و بوم را هم بکنیم که باید این همه اسم های بدون درون مایه، این همه سرفصل بدون متن...

ذهن 30 Jul 2011 | 02:14 am

چیزهایی که دل ِ الانم می‌خواهد کمی با بقیه‌ی چیزها فرق دارد. دلم یک شخصیت قصه می‌خواهد. یکی که بزرگ نباشد. یکی که خاکستری باشد مثل خودم. اشتباه کند. مستأصل شود و خوشحال شود بیخودی. بزند به سرش گاهی. ی...

روزهایم را باید پهن کنم روی بند رخت .توی هوای آزاد/بوی نفتالین می دهند 27 Jan 2011 | 12:22 pm

زمانی فرا می‌رسد که هر چه کرده‌ای، هر چه نوشته‌ای، همه‌ی کارها و اعمالت کمی به نظرت تکراری می‌رسد. انگار محکوم به آن هستی که تا ابد آن‌ها را تکرار کنی... بعد ناگهان جلو چشمت آینده‌ای که برایت باقی مان...

بلیت 24 Dec 2010 | 10:47 am

خسته‌ام. پیر ِ روحی‌ام.‏ اصلاً می‌دونی چیه؟ تو دماغ یک غول کوچولو کیپ شدم. فین کنه بیام بیرون نفس بکشم. بخشی از وقتِ من صرفِ کشفِ آدرسِ درستِ حرف‌ها می‌شود. بخشی از وقتِ من صرفِ این می‌شود که بفهمم ف...

آهسته... 7 Aug 2010 | 10:39 am

کاش می شد آدم گاهی به اندازه‌ی نیاز، بمیرد بعد بلند شود آهسته آهسته خاک‌هایش را بتکاند گردهایش بماند اگر دلش خواست، برگردد به زندگی. دلش نخواست، بخوابد تا ابد. ... کاش می‌شد گاهی آدم به اندازه‌ی نیاز ...

Untitled 2 Aug 2010 | 03:25 am

زنگ زده ام بهش..با بغض..صداش خواب آلود..آرام جوری که بغضم نشکند گفته ام محمد نوری مرده..نفهمیده..ترسیده..داد زده کی مرده؟من دوباره گفته ام محمد نوری..نشنیده..یا شاید انتظار داشته نام فامیلی دوستی باشد...

Untitled 15 Jul 2010 | 09:29 am

چهارشنبه‌ها خوب استاین نورهای صبح آشپزخونه‌مونو دوست دارم… (مثل نور ِ پدرسوخته‌ی بعدازظهرهای یه‌کم مونده به دم ِ غروب ِ هال‌مون با اون نارنجی گرم ِ هوس‌آلود ِ ردشده از پرده‌ی نازک‌ش… آخ آخ!) …صبح‌ ِ ی...

Recently parsed news:

Recent searches: