Untitled 18 Dec 2012 | 08:30 pm

يكي بود يكي نبود 17 Dec 2012 | 07:08 pm

مي خوام شروع كنم اما نمي دونم از كجا ؟ قديما همه قصه ها با يكي بود و يكي نبود شروع مي شد  هميشه اسرار داشتند اولش از بود و نبود اون يكي كه فقط خودشون مي دونستند كيه حرف بزنند . تا آخرش هم بهت نمي گفتن...

Untitled 13 Dec 2012 | 07:38 pm

كاش مي شد يه جايي نوشت خدايا  من امروز خيلي خسته ام فردا بيدارم نكن

تقديم به عمو ناظم 6 Dec 2012 | 05:24 pm

فرياد مي زنه : يه نيمه نيمه از اسمش معلوم بود يعني يك آجر نصفه لابلاي آجرها مي گشتم و پيدا ش مي كردم .بگيرش. بايد ضرب دستم را كنترل مي كردم چون اگر خيلي آروم  بندازم حتمن بر مي گرده رو سر خودم . اگ...

هم زباني 6 Nov 2012 | 01:37 pm

به اميد اين كه از بند تكرار روزها خلاص بشي هواي سفر به سرت مي زنه در سفر متوجه مي شي كه چقدر غريبي . وقتي كه چند نفر به زبوني صحبت كنند كه نتوني باهاشون همراهي كني اون موقع است كه تنهايي را با تمام و...

دايي ش محرمه 29 Oct 2012 | 12:37 pm

دست هايش در هوا به هم مي پيچيد و مستقيم خيره شده بود. سعي مي كرد منظورش را برساند. - يه چيزي مي خوايم تا بچه رو بديم به دايي ش . زن مكثي كرد انگار متوجه حيرت من شده بود .مي خواست  دليل حرفش را بگويد...

خورشيد نگاه 27 Oct 2012 | 02:10 pm

گرمم از خورشيد دل افروز نگاهت شرمم از نيلي چشمان سياهت مي چكاند بر زخم دلم شليك نگاه گاه و بي گاهت

تماما مخصوص 23 Oct 2012 | 01:34 pm

كتاب تماما مخصوص را  خواندم البته  چون همه  آن را در  نت  خواندم نمي شود گفت كتاب . روي هم رفته داستان خوبي بود .  قصه انگار به نوعي گوشه اي از زندگي خود نويسنده است . داستا ن دو عشق نافرجام نويسنده ....

نوازش 19 Oct 2012 | 10:30 pm

پخش نمي كرد. امكان نداشت به اين زودي خراب شده باشد. به طرفش رفتم سي دي را در آ وردم اين بار تميزش كردم . دستي به سر و روي دستگاه كشيدم روشن كردم شروع به پخش كرد. چه ش بود؟ هيچ چي . هيچ چي كه نمي شه...

دريا قلي سوراني 11 Oct 2012 | 09:37 pm

وقتي كه  وقتي كه فداكاري دريا قلي سوراني  را براي اولين بارشنيدم به ياد نبرد ماراتن افتادم كه چطور يوناني ها با بنا گذاشتن دوي ماراتن ياد شخصي را كه براي نجات كشورش تمام مسير را دويده بود براي هميشه ز...