Parsiblog - baharpaizi.parsiblog.com - ارزوهاي پرنسس كوچولو

Latest News:

بازگشت دوباره 4 Jul 2011 | 01:18 pm

ميخوام بعد دو سال برگردم شروع کنم... اما چطوري نميدونم... نوشته هاي سابقم رو که ميخونم خندم ميگيره از اون لحن هاي بچه گانه پرنسس ديگه کوچيک نيست خيلي بزرگ شده خيلي خيلي غمگين شده خيلي شکست خورده.....

تعطيل شد 27 Aug 2009 | 12:00 pm

تولدم مبارك 20 May 2008 | 12:00 pm

اون كسي كه دلش ميخواد يك لحظه ديگه بميره براي چي بايد واسه خودش تولد بگيره؟؟ پي نوشت:اين عكس ماله 1 سالگي منه اون هم باباي عزيزمه كه خيلي هم دوسش دارم ____________________________________...

پطروسه فداكار خسته شده.... 7 May 2008 | 03:09 pm

هوا سرد شده است، قهوه بي مزه شده است و آسمان بي رنگ است. بين آدمهاي شهر نه مردي هست و نه زن، همه همجنس و هم قد و بي صورت. صداي شکستن موج را هم باد برده است. دستان خداوند از سرما خشک شده اند؛ بهشت.....

مهدي اخوان ثالث 1 May 2008 | 12:00 pm

مهدي اخوان ثالث (م. اميد) در سال 1307 در مشهد به دنيا آمد. پدرش عطار طبيب و مادرش خانه‌دار بود. وي تحصيلات متوسطه خود را در رشته <آهنگري> در سال 1326 به پايان مي‌رساند. در همين سال براي دوره ششم ادبي ...

بازي كودكانه 20 Feb 2008 | 03:08 am

اين يک شعر از پيشرو که خيلي دوسش دارم ببين عزيزم ... قصه من و تو فقط يه بازي كودكانه بودو بس. حالا اگه من مزاحمم ، منو ببخش.... من امشب فكر ميكنم كه ديگه ميميرم........ واسه ي اينکه تو رو من از...

نانوشته ها 14 Feb 2008 | 05:00 am

سلام ايندفعه هم اومدم با دو تا شعر كه البته قديم نوشتمشون و امروز چشم بهشون خورد و يك متن با عنوان مگس ها دله كوچكي دارند و ... پست ايندفعه كمي طولانيه اگه حوصلشو دارين بسم الاه.. شعر مترسك پاييز...

تنهاي تنها(از نوشته هاي خودم) 11 Feb 2008 | 05:24 am

اول يك خبر خيلي خوب دارم: بچه ها تو صفحه ي اول پارسي بلاگ وبلاگه من جز پر بازديد هاي ديروز بوده منو باش انگار جايزه  نوبل بردم كه تو بوق و شيپور كردم ولي خوب من ديروز 900 و وخورده اي بازديد كننده داشت...

هزيان هاي پرنسس 5 Feb 2008 | 01:33 pm

آدم، تا جوونه به فكر پيري نيست! پير که شد، پير که شد... پير که شد ... پير که شد مي‌ره مي‌شينه روبه‌روي شومينه، يه پاش‌و مي‌ندازه رو اون يکي پاش، عينک‌ش‌ُ چندرغاز بالاتر مي‌ذاره، کُتش رو مي‌ندازه با...

داستان هاي كوتاه كوتاه كوتاه 4 Feb 2008 | 03:13 am

" لاله ، مي توني يک راز رو نگه داري ؟ " " معلومه " " به خون قسم مي خوري ؟ " " ببين ندا ... " " آهان دکتر، بادم رفته بود. از وقتي که خانم دكتر شدي ، ديگه راه و رسم زندگيت خيلي بهتر از ما شده." لال...

Recently parsed news:

Recent searches: